گنجور

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

از من بیمار حسرت، برگ آسایش مجوی

کز گل آزار، نقش بسترم آسوده نیست

همچو شمع بزم، سرتاپا نیاسودم شبی

پا اگر آسوده می گردد، سرم آسوده نیست

طغرای مشهدی