گنجور

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

ز مژگان پر برآوردست و سویش می‌پرد چشمم

دلی دارم نثار خاک راهش می‌برد چشمم

چو طفل ناخلف چون از نظر خواهد فکند آخر

سرشکم را به خون دل چرا می‌پرورد چشمم

دمادم می‌کند دامان مژگان پر ز در گویا

[...]

ابوالحسن فراهانی