گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

بی توقف من از این شهر به در خواهم رفت

ر بی تردد ز پی بار به سر خواهم رفت

بارها بار گران بر دل و جان بر کف دست

رفته ام از پی مقصود و دگر خواهم رفت

ای عزیزان که ندارید سر همراهی

[...]

کمال خجندی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار

 

از سر کوی تو با دیدهٔ تر خواهم رفت

چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت

تا نظر می‌کنی از پیش نظر خواهم رفت

گر نرفتم ز درت شام ، سحر خواهم رفت

نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت

[...]

وحشی بافقی