گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲

 

بار بربستیم، ازین منزل به در باید شدن

آب این جا تیره شد، جای دگر باید شدن

وحشت آباد است این، زین جا سبک بیرون رویم

گر به پهلو گشت باید ور به سر باید شدن

چون نمی‌بینیم از آن آرام جان این جا اثر

[...]

اوحدی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۶

 

تیره شد در چشمم از دنیا بدر باید شدن

تنگ شد جا بر دلم جای دگر باید شدن

عقدهٔ دنیا زبال مرغ جان باید گشود

سوی فردوس برین با بال و پر باید شدن

پای تن بگذار و با بال روان پرواز کن

[...]

فیض کاشانی