×
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸
هر دم ز توام غمی دگر باید برد
هر روز زدی غمی بتر باید برد
شاید که بهایهای بر من گریند
کم با تو همی عمر بسر باید برد
عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۲۰
در عشق تو دل زیر و زبر باید برد
ره توشهٔ تو خون جگر باید برد
گر روی به روی تو همی نتوان کرد
سر بر پایت عمر بسر باید برد
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۶۹
بس شب که چو شمع با سحر باید بُرد
در هر نفسی سوزِ دگر باید بُرد
عمری که بدو چو شمع امیدی نیست
هم بر سر پای می بسر باید بُرد