گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۹۴

 

ز آستین دست تو گر یک سحر آید بیرون

چون گل از دست تو بی خواست زر آید بیرون

کف خاکستر از سوختگان پیدا نیست

به چه امید ز خارا شر آید بیرون؟

ز دم از بی خبری جوش حلاوت، غافل

[...]

صائب تبریزی