گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۲

 

ما خرقهٔ رسم، از سرانداخته‌ایم

سر را، بَدَلِ خرقه، درانداخته‌ایم

هر چیز که سدِّ راه ما خواهد بود

گر خود همه جان است برانداخته‌ایم

عطار
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸

 

تا بر آن عارض زیبا نظر انداخته‌ایم

خانهٔ عقل به یک بار برانداخته‌ایم

بر دل ما دگر آن یار کمان ابرو تیر

گو: مینداز، که ما خود سپر انداخته‌ایم

هیچ شک نیست که: روزی اثری خواهد کرد

[...]

اوحدی