گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۴۰

 

ما چو موج خوش عنان در بحر و بر افتاده ایم

نیستیم آتش ولی در خشک و تر افتاده ایم

بحر نتواند ز ما گرد یتیمی را فشاند

قطره آبیم در حبس گهر افتاده ایم

بی بری بر خاطر آزاده ما بار نیست

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱

 

ما ز مافوق فلک در بحر و بر افتاده‌ایم

در تک این بحر اخضر چون گهر افتاده‌ایم

جامه نیلی کرده و بر حال ما بگریسته

تا چو اشک این آسمان از نظر افتاده‌ایم

گرچه اسرار دو عالم در دل ما مضمر است

[...]

فیض کاشانی