گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

هجرت چو به دست غصه بگذاشت مرا

کم بود کسی که زنده پنداشت مرا

در جان رمقی نبود و در تن لیکن

امید رخ تو زنده می داشت مرا

مجد همگر
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

زلف و رخ یار مبتلا داشت مرا

هر یک مفتون خویش پنداشت مرا

آخر زلفش دراز دستی فرمود

وز سایه به آفتاب بگذاشت مرا

ابوالحسن فراهانی