گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۶۰

 

افسوس که عمر رفت و هشیاری نیست

دردا که امید خویشتن داری نیست

گفتم که چو بیدار شوم روز شود

هیهات که روز گشت و بیداری نیست

اوحدالدین کرمانی