گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲۱

 

نیست بیحاصل که خون از چشم تر افشانده ایم

در زمین سینه تخم نیشتر افشانده ا یم

دشت و دریای توکل را نسیم موجه ایم

از قناعت آستین بر خشک و تر افشانده ایم

اسیر شهرستانی