گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم

سگ وفای خود و بندهٔ محبت خویشم

سزای خدمت شایسته است لطف چه منت

ز خدمتم خجل و حقگزار خدمت خویشم

عنایت تو به پاداش صبردارم و طاقت

[...]

وحشی بافقی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۴

 

قفای زانوی پیری مقیم خلوت خویشم

کشیده پیکر خم درکمند وحدت خویشم

صفای آینه می‌پرورم به رنگ طبیعت

چراغ در ته دامان‌ گرفته ظلمت خویشم

هزار زلزله دارم ز پیچ و تاب تعین

[...]

بیدل دهلوی