گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸

 

روزی شکن از زلف چو دالت ببرم

جانی بکنم، ز دل ملامت ببرم

گر بر رخ من نهی به بازی رخ خویش

از بوسه به یک پیاده خالت ببرم

اوحدی