گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۲

 

نگنجد در سرم سودای زنجیر

روم از دور بوسم پای زنجیر

جنونم بسته چابک سواری

مرا فتراک باید جای زنجیر

به من یک گام همراهی نکرده است

[...]

اسیر شهرستانی