گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۵

 

ای جوش بهارت چمن‌آرای تغافل

چون چشم تو سر تا قدمت جای تغافل

عمریست‌ که آوارهٔ امید نگاهیم

ازگوشهٔ چشم تو به صحرای تغافل

از شور دل خسته چه مینا که نچیده‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۶

 

خواندم خط هر نسخه به ایمای تغافل

آفاق نوشتم به یک انشای تغافل

مشکل‌ که توان برد به افسون تماشا

آسودگی از بادیه پیمای تغافل

هنگامهٔ آشوب جهان‌ گوشهٔ آب است

[...]

بیدل دهلوی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

ای نرگس مستت چمن آرای تغافل

بازار تو گرم است ز سودای تغافل

در سرمه چو بخت سیه ما همه اکنون

خوابیده مگر فتنه و غوغای تغافل؟!

غفلت اثر شوق بود غنچه لعلت

[...]

طغرل احراری