گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷

 

قسمم همه درد است و دوا چیزی نیست

در سینه به جز رنج و عنا چیزی نیست

درد است گرفته سر و دستم در دست

دردا که به جز درد مرا چیزی نیست

سلمان ساوجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

دردی طلب از خدا دوا چیزی نیست

بی درد مشو که بینوا چیزی نیست

در حالت نزع، عقل بی تدبیری است

کشتی چو شکست ناخدا چیزی نیست

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

بگذر ز سوا که ماسوا چیزی نیست

جز او همه فانیست فنا چیزی نیست

بر ظاهر دلق من نخواهی دیدن

در جبهٔ من غیر خدا چیزی نیست

سعیدا