گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

بی سبب کی دامنم از گریه چون دریا پر است

دل مرا چون کاسه ی دریوزه از صد جا پر است

در دلم خوناب حسرت هست اگر در دیده نیست

گر تهی گردیده از می ساغرم، مینا پر است

چون حریفان نیستم گلچین گلزار کسی

[...]

سلیم تهرانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

تنگ غم تو خانه دل از هوا پر است

لب از ترانه خالی و گوش از نوا پر است

در دام شکوه ناله شکستن چه لازم است

دنیا فراخ و سلسله بسیار و جا پر است

از خاطرش اراده نظاره برده ایم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

بسکه از رشک سرشکم خاطر دریا پر است

از دل آب گهر تا غنچه دلها پر است

دختر رزخونی عیش و ملالم گشته است

کی دلم خالی شود در بزم تا مینا پر است

جلوه بسیار است خضر رهبری در کار نیست

[...]

اسیر شهرستانی