گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۰

 

چشمت به جام هر که شراب نگاه ریخت

اول ز رشک،خون من بیگناه ریخت

آیینه شبنمی است که از شرم روی تو

یک قطره عرق شد و بر خاک راه ریخت

اسیر شهرستانی