گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

اقبال و مراد و کامرانی داری

بر بخت بلند مهربانی داری

پیروزی و فر آسمانی داری

کام و دل و دولت و جوانی داری

قطران تبریزی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت اول

 

شوقی غم شوخ‌ِ دلستانی داری

گر پیر شدی‌، چه غم‌‌ ِ جوانی داری‌؟

شمشیر کشیده قصد جان‌ها دارد

خود را برسان تو نیز جانی داری

شیخ بهایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۱۲

 

هر کس از اهل نظر را به بیانی داری

چشم بد دور که خوش تیغ زبانی داری

روی چون آینه را در بغل خط مگذار

تو که چون شرم و حیا آینه دانی داری

چه ضرورست به شمشیر تغافل کشتن؟

[...]

صائب تبریزی