گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵

 

گر به خواب اجلم دیدهٔ جان گرم نشد

حال دل چیست که امشب به فغان گرم نشد

ناوکی زد به دلم ، لیک چنان زآتش دل

تیز بگذشت که پیکانش از آن گرم نشد

عرض کردند به ما روز ازل بود و نبود

[...]

عرفی