گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۳

 

شب که رفتی ز برم مونس جان که شدی

مردم دیده خونابه فشان که شدی

بهر مهمانی تو مائده عیش که ساخت

وز لب و خط نمک و سبزی خوان که شدی

همچو گل خنده زنان رفتی و چون سرو روان

[...]

جامی