گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

گردون، گلیم کهنهٔ غمخانهٔ کسی است

خورشید جام روزن کاشانهٔ کسی است

آن نشئه ای که هر دو جهان را حیات از اوست

ته جرعه ای ز شیشه و پیمانهٔ کسی است

زشتی گر آیدت به نظر طعنه اش مزن

[...]

سعیدا