گنجور

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳ - محی دل افگار

 

کاسه سر شد سفال و دیده گریان همان

تن به کویت خاک گشته ناله و افغان همان

دل نماند ز آتشی جان شیرینم هنوز

جامه جان چاک گشته اشک در دامان همان

آب شد در چشمه سنگ و سنگ شد در کوه آب

[...]

عبدالقادر گیلانی