گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴

 

کشتهٔ تیرت که ازوی استخوان‌ها مانده است

گرچه خود رفت از میان اما نشان‌ها مانده است

حسرت درد تو با من ماند و جان و دل نماند

شکر ایزد گرچه آن‌ها رفت این‌ها مانده است

گر پرد بر خاک ما مرغ هوا گردد کباب

[...]

اهلی شیرازی