گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱

 

تا ندانی ز جسم و جان مردن

پیش آن رخ کجا توان مردن؟

عاشقی چیست؟ زنده بودن فاش

وآنگه از عشق او نهان مردن

از برون جهان نشاید مرد

[...]

اوحدی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

اگر برای تو مردن، چه باک از آن مردن؟

هزار بار برای تو می توان مردن

بروز وصل تو دانی که چیست حالت ما؟

نفس نفس بتودیدن، زمان زمان مردن

زمان عشق و جوانیست مرگ من مطلب

[...]

هلالی جغتایی