گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

برخاست دل ز سینه و پیکان فرو نشست

تا پر خدنگ ناز تو در جان فرو نشست

بود از نوای من همه جا شعله ها بلند

خامش نشستم، آتش سوزان فرو نشست

اشکم کمر به کینهٔ افلاک بسته بود

[...]

حزین لاهیجی