گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲۰

 

هر نقش دلکشی که بر ایوان عالم است

نقش برون پرده آن جان عالم است

با تشنگی بساز که دل آب چون شود

بی چشم زخم، چشمه حیوان عالم است

در غیرتم که از سر زلف سیاه کیست

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

ما را تن ضعیف به زندان عالم است

این هم که زنده ایم ز دستان عالم است

از شورش جهان سر زلف حواس من

آشفته تر ز حال پریشان عالم است

کامش به غیر دانهٔ دل آشنا نشد

[...]

حزین لاهیجی