گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۳

 

تو گفتی کز سر کوی تو رو گردان شوم روزی

ببویی قانع از آن خاک مشک افشان شوم روزی

همان دل مرده ام گر با مسیحا همنفس گردم

همان آزرده ام گر پای تا سر جان شوم روزی

اگر دانم که آب زندگی بارد نه آب شور

[...]

بابافغانی