گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

چه جان باشد که جانانش نه پیداست

چه سر باشد که سامانش نه پیداست

چه عیدی باشد آخر در جهان نو

چو جان من که قربانش نه پیداست

خیال روی تو در دیده ی من

[...]

جهان ملک خاتون