×
        
        
    
                اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۸
دل من دردمند تست درمانش نمیسازی
دلت بر وی نمیسوزد به فرمانش نمیسازی
تنم را خون دل خوردی و ترکش میکنی اکنون
عجب دارم ز کیش تو که: قربانش نمیسازی؟
ز کار من همی پرسی که چونست آن؟ نمیدانم
[...]
                                ۷ بیت
                            
                            
                            
