گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۱

 

ز آهم هر طرف دل وحشتستان دگر دارد

خدنگی را که پر برق است پیکان دگر دارد

بود صیادی الفت چو شعر مبتذل گفتن

شکار انداز تنهایی شدن شان دگر دارد

ز نشتر زار زیر آسمان چون سبزه می لرزم

[...]

اسیر شهرستانی