گنجور

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

تا حیات من به دست نان دهقان است و بس

جان من سر تا به پا قربان دهقان است و بس

رازق روزی ده شاه و گدا بعد از خدای

دست خون‌آلود بذرافشان دهقان است و بس

در اسد چون حوت سوزد ز آفتاب و عاقبت

[...]

فرخی یزدی