گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۷

 

باز امشب نفس شعله فشان دارد شمع

حیرتم سوخت ندانم چه زبان دارد شمع

صافی آینه ناموس غبار رنگ است

جز سیاهی به دل خود چه نهان دارد شمع

نیست جز بخت سیه زیر نگین داغم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۸

 

هر چه در دل ‌گذرد وقف زبان دارد شمع

سوختن نیست خیالی که نهان دارد شمع

نور تحقیق ز لاف دم هستی‌که رساست

از نفس‌ گر همه جان است زبان دارد شمع

خامشی می‌شود آخر سپر تیغ زبان

[...]

بیدل دهلوی