گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰

 

عید قربان شد و سر در ره جولان تو رفت

من سری داشتم آن نیز بقربان تو رفت

این چه شکل است و شمایل مگر از مشرق حسن

آفتابی که بر آمد بگریبان تو رفت

لذت درد سکندر خضر امروز چشید

[...]

اهلی شیرازی