گنجور

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲

 

بوی رحمان از یمن آمد دل و جان تازه شد

دل چه و جان چه جهان از بوی رحمان تازه شد

آن شراب کهنه چون بر سر دوید از لطف آن

هم دماغ و هم دل و هم عقل و هم جان تازه شد

نفخهٔ بگذشت زان بو بر زمین و آسمان

[...]

فیض کاشانی