×
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۷
به عشقت گر همه یک داغ سامان بود در دستم
همان انگشتر ملک سلیمان بود در دستم
درینگلشن نه گل دیدم نه رمز غنچه فهمیدم
ز دل تا عقده وا شد چشم حیران بود در دستم
ز غفلت ره نبردم در نزاکتخانهٔ هستی
[...]
۱۰ بیت
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۸
شب از یاد خطت سر رشتهٔ جان بود در دستم
ز موج گل رگ خواب گلستان بود در دستم
به غارت رفتهام تا ازکفم رفتهستگیرایی
چو بویگل نمیدانم چه دامان بود در دستم
فراهم تا نمودم تار و پود کسوت هستی
[...]
۱۲ بیت