گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷

 

خون بسته است ازغم آن لعل پان به لب

دندان شکسته‌ای که فشارد زبان به لب

عیش وصال و ذوق‌کنار آرزوی‌کیست

ماییم و حرف بوسی ازآن آستان به لب

صبحی تبسمی به تأمل دمانده‌ایم

[...]

بیدل دهلوی