گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۲

 

می نیاید چشم من بر آستان او گذر

دولت دستی که دارد در میان او گذر

باد هر دم تازه تر نوروز عمرش، گر چه هست

بلبل محروم را در بوستان او گذر

ناوک مهرش گذشت و ای قدر، روزی نکرد

[...]

امیرخسرو دهلوی