گنجور

عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۴۸

 

من زین دل بی‌خبر به جان آمده‌ام

وز جان ستمکش به فغان آمده‌ام

چون کار جهان با من و بی‌من یکسانسْت

پس من به چه کار در جهان آمده‌ام

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۳

 

شمع آمد و گفت: جان فشان آمدهام

کز کشتن و سوختن به جان آمدهام

آتش به زبان از آن برآرم هر شب

کز آتشِ تیزتر زبان آمدهام

عطار
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

از شوق تو شاها به جهان آمده ام

و ز خاک درت بر آسمان آمده ام

صد کوه ز اخلاص تو بر دل چه عجب

بر خاک درت اگر گران آمده ام

میرداماد