گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

عهد پیرانه سری، عشق جوان افتاده ست

جوش ایّام بهارم، به خزان افتاده ست

در فضایی که زند موج طلب، حیرت ما

کعبه، سرگشته تر از ریگ روان افتاده ست

عشق می گویم و چون شمع، لبم می سوزد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

نوبت ز کیان به ماکیان افتاده ست

بازیّ شگرفی به میان افتاده ست

شاید که سپهر سفله رقصد ز نشاط

شمشیر زدن به دف زنان افتاده ست

حزین لاهیجی