گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶

 

مرد حق‌بین که بلا را ز خدا می‌بیند

تیغ را بر سر خود بال هما می‌بیند

دیده را میل کشی چون دگران سرمه کشند

گر بدانی نظربسته چه‌ها می‌بیند

زنگ می‌خواهد از آیینه نظر چون تنگست

[...]

کلیم
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۹

 

هرکه انجام غرور من و ما می‌بیند

بر فلک نیز همان در ته پا می‌بیند

شش‌جهت آینهٔ عرض صواب است اما

چشمت از کور دلی سهو خطا می‌بیند

چشم بر حلقهٔ دروازهٔ رحمت دارد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۰

 

هرکه زین انجمن آثار صفا می‌بیند

نشئه از باده و از تار صدا می‌بیند

روغن از پردهٔ بادام تواند دیدن

هرکه از نرگس مست تو ادا می‌بیند

نیست رنگین ز حنا ناخن پایت‌که بهار

[...]

بیدل دهلوی