گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

دوش رفتم در خرابات از نماز شام مست

مجلسی دیدم درو جمعی علی الاتمام مست

مست آدم مست حوّا مست فرزندان در او

زاهد معصوم مست و رند درد آشام مست

مست دربان مست رهبان مست مریم مست روح

[...]

حکیم نزاری