×
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۱
شد غلامی به جوی، کـآب آرَد
آبِ جوی آمد و، غلام بِبُرد
دام، هر بار، «ماهی» آوردی
«ماهی»، این بار رفت و، دام بِبُرد
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۳
شد غلامی که آبِ جوی آرَد
جویِ آب آمد و غلام ببُرد!
دامْ هر بار ماهی آوردی
ماهی این بار رَفت و دام ببُرد
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶
طراوت رخت آب سمن تمام ببرد
رخت ز گل نم و از آفتاب نام ببرد
غلام کیستی، ای خواجهٔ پریرویان؟
که دیدن تو دل از خواجه و غلام ببرد
همی گذشتی و برمن لبت سلامی کرد
[...]