گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

نامه کز جانان رسد منشور اقبال من است

مهر او بر نامه نقش لوح آمال من است

ذره سان حالم هواداری ست آن خورشید را

یک به یک ذرات عالم شاهد حال من است

هر زمان فال غمی گیرم ز دل در حیرتم

[...]

جامی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸

 

درد نایافت ز بی دردی اقبال من است

ور نه مقصود من افتاده به دنبال من است

با قضا سینه ی من صاف نگردد هرگز

شکوه ی من همه از جانب اهمال من است

هرگز از محنت ایام نبودم آزاد

[...]

عرفی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

گل خزان زده ام، زندگی ملال من است

شکسته رنگی من ترجمان حال من است

اگر به کعبه وگر دیر می گذارم گوش

حدیث حسن تو و عشق بی زوال من است

بود که در رمضان هر دمی دو عید کنم

[...]

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

هستی مال تو و نیستی مال من است

فعل تو همه نیک و بد افعال من است

استغنا [و] کبریاست حال تو مدام

افتادگی و شکستگی حال من است

سعیدا