گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

عاشقا قفل تجرد بر در آمال زن

در صف مردان قدم بر جادهٔ اهوال زن

خاک کوی دوست خواهی جسم و جان بر باد ده

آب حیوان جست خواهی آتش اندر مال زن

مالرا دجال دان و عشق را عیسی شمار

[...]

سنایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵۸

 

از خموشی مشت خاک بر دهان قال زن

تا قیامت خیمه در دارالامان حال زن

روزگاری رشته تاب آرزو بودی، بس است

چند روزی هم گره بر رشته آمال زن

چون حباب از بیضه هستی قدم بیرون گذار

[...]

صائب تبریزی