گنجور

عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱

 

ای پاکی تو منزّه از هر پاکی

قُدُّوسی تو، مقدّس از ادراکی

در راهِ تو، صد هزار عالم، گردی

در کوی تو، صد هزار آدم، خاکی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۸۰

 

بر خاک بسی نشستم از غمناکی

تا وارستم ازین حجاب خاکی

ای بس که برفت جان من در پاکی

تا درکش گشت چونی ادراکی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۱۳

 

ای آن که به قدر برتر از افلاکی

میپنداری کانچه تویی از خاکی

در خویش غلط مکن بیندیش و بدانک

ذاتی عجبی و جوهری بس پاکی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۱۵

 

دوش آمد و گفت: روز و شب غمناکی

تا بنشستی بر درِ ما بی باکی

دستی که به دامن وصالت نرسد

در گردنِ خاک کن که مشتی خاکی

عطار