×
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۴
دچارم گر شود آیینه گوید سیر باغ است این
ز دل چون بگذرد پرسد چه زخم است این چه داغ است این
دلم را ساده لوحی بس نبود اندیشه پیما شد
الهی خون شود جام جم است این یا ایاغ است این
نفس در سینه رنگین می تپد از یاد رخساری
[...]
۵ بیت