گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

گلگون چو روی یار من از غازه می شود

داغ دل من از غم اوتازه می شود

از یادچشم وچهره او اشک وبخت من

سرخ وسیه چو سرمه وچون غازه می شود

اوجا به شهر دارد ودارم عجب از آنک

[...]

بلند اقبال