×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴۱
به کوی عشق تو من نامدم که بازروم
چگونه قبله گذارم چو در نماز روم
به جز که کور نخواهد که من به هیچ سبب
به سوی ظلمت از آن شمع صد طراز روم
کدام عقل روا بیند این که من تشنه
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۹۲
تا چند پی نفس دغاباز روم
تا کی ره عقل حیله پرداز روم
از ننگ وجود خود به تنگ آمده ام
یا رب کرمی تا به عدم باز روم
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۵
بار خودی افکنم، سبکتاز روم
تا سایهٔ آن سرو سرافراز روم
سود از سفر خود نبود امّیدم
جز این که ره آمده را باز روم