گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۷

 

به خوابم دوش پرسیدی، به بیداری چه می‌گویی؟

دلت را چیست؟ در خاطر چه سر داری؟ چه می‌گویی؟

من از مستی نمی‌دانم حدیث خویشتن گفتن

تو در باب من مسکین که هشیاری، چه می‌گویی؟

مرا گفتی که زاری کن، که فریادت رسم روزی

[...]

اوحدی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۸۲

 

نگارا! با هواداران ز بیزاری چه می‌گویی

چو زلفت با گرفتاران چه سر داری، چه می‌گویی

مرا گفتی به دشواری بده جان در فراق من

سخن گفتی و جان دادم به دشواری چه می‌گویی

مرا گفتی که احوالت ز زاری نیک خواهد شد

[...]

جلال عضد